دفترچه یادداشت

صرفا کلماتی ست برای ثبت شدن؛ نه شخصی و نه غیر شخصی
جمعه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۴۱ ق.ظ

من، دل، عقل

باسمه تعالی


عقل : دیوانه چرا خودت رو انداختی تو یه همچین گرفتاری ای، مگه من رو نداری؟!

دل : [هیچی نمیگه]

عقل : آخه مگه مغز فلان حیوون رو خوردی که حالا که "دل" هم هیچی نمیگه یه همچین کاری کردی؟!!!

دل : چی بگم والا. لابد خیری توشه!

عقل : لا اقل با یکی، یه دوست ی، یه اهل نظری مشورت میکردی.

خودم : نمی تونستم. یعنی نمیشد.

عقل : نمیشد یعنی چی؟ مگه کار بدی می خواستی بکنی؟ مگه نیت بدی داشتی؟

دل : خب ابن یکی کار رو نمیشه مشورت حساب کرد. تازه مشاورش که از همه خیرخواه تره!

عقل : [خطاب به دل]ولی باید قبل ش بیشتر فکر میکرد. خیلی بچگانه عمل کرد. واقعا که!

دل : ان شاء الله که خیره.


واقعا نمیدونم الان باید چه حسی داشته باشم. از این که نمیدونم باید چیکار کنم ناراحت باشم یا از این که خیر توشه خوشحال باشم.


خدایا! خیلی بزرگ ی. ولی من خیلی خیلی کوچیک م. خودت کمک کن.


حاشیه : شاید این متن، مبهم ترین و شلخته ترین متنی باشه تا حالا تو این وبلاگ نوشتم ولی امیدوارم به زودی این ابهام و سردرگمی با خبرهای خوش رفع بشه.



نوشته شده توسط مهاجر
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

دفترچه یادداشت

صرفا کلماتی ست برای ثبت شدن؛ نه شخصی و نه غیر شخصی

دفترچه یادداشت

من نیز دوست دارم روزی همچون او، سبک و آرام، به سوی افق اوج بگیرم و از این سرزمین هجرت کنم زیرا که متعلق به اینجا نیستم. اما برای رفتن و رسیدن باید "مهاجر" بود.

من، دل، عقل

جمعه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۴۱ ق.ظ

باسمه تعالی


عقل : دیوانه چرا خودت رو انداختی تو یه همچین گرفتاری ای، مگه من رو نداری؟!

دل : [هیچی نمیگه]

عقل : آخه مگه مغز فلان حیوون رو خوردی که حالا که "دل" هم هیچی نمیگه یه همچین کاری کردی؟!!!

دل : چی بگم والا. لابد خیری توشه!

عقل : لا اقل با یکی، یه دوست ی، یه اهل نظری مشورت میکردی.

خودم : نمی تونستم. یعنی نمیشد.

عقل : نمیشد یعنی چی؟ مگه کار بدی می خواستی بکنی؟ مگه نیت بدی داشتی؟

دل : خب ابن یکی کار رو نمیشه مشورت حساب کرد. تازه مشاورش که از همه خیرخواه تره!

عقل : [خطاب به دل]ولی باید قبل ش بیشتر فکر میکرد. خیلی بچگانه عمل کرد. واقعا که!

دل : ان شاء الله که خیره.


واقعا نمیدونم الان باید چه حسی داشته باشم. از این که نمیدونم باید چیکار کنم ناراحت باشم یا از این که خیر توشه خوشحال باشم.


خدایا! خیلی بزرگ ی. ولی من خیلی خیلی کوچیک م. خودت کمک کن.


حاشیه : شاید این متن، مبهم ترین و شلخته ترین متنی باشه تا حالا تو این وبلاگ نوشتم ولی امیدوارم به زودی این ابهام و سردرگمی با خبرهای خوش رفع بشه.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۳۱
مهاجر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی