آبی که از جوی رفت!
باسمه تعالی
یه کم که مرور می کنم می بینم انگار نمیشه آب رفته از جوی رو برگردوند. البته باید قبل ش ببینم ارزش ش رو داره یا نه؟ بعضی چیزها وقتی تا این حد خراب میشه. دیگه برگردوندن ش فایده نداره. به هر ترفندی که برش گردونی باز یه جاهایی ش هست که که قابل برگشت نیست. همیشه هم نبودش تو ذوق میزنه و همه چیز رو تحت تاثیر قرار میده. نگاه ها، صحبت ها، برخوردها و تفکرات رو خراب می کنه و گند میزنه به همه ش. مثل یه لباس سفیدی میشه که یه لکه مثل لکه چای روش افتاده. هر چقدر بشوری ش و تمیز باشه. ولی باز جای لکه روش هست. نمیشه هم ندیده ش گرفت. همیشه جلوی چشمت ه و یادت میاره این همون لباس تمیزی نیست که قبل از ریختن چای روش، بود.
یه چیزهایی هست که مثل لکه چایی ه می مونه. پاک شدنی نیست. این ها رو آدم وقتی می فهمه که تجربه شون کنه. تجربه ی ارزش مندی ه. بعدا حواست هست که هر چقدر هم گند میزنی مواظب این چیزها باشی که خراب ش نکنی. ولی نجربه ی خیلی تلخی ه. تلخی ش هم یه جوری ه که تا آخر عمر همراه ت ه. کاش میشد یکی بود که نمی ذاشت این ها رو خودم تجربه کنم.
حاشیه : خیلی سانسور ش کردم.