دلتنگی
سه شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۱، ۱۲:۰۱ ق.ظ
باسمه تعالی
از بهمن پارسال که حساب کنی تا الان میشه حدود 7، 8 ماه. این زمانی ه که من پیش شون نرفتم. بعضی وقتا دلم خیلی تنگ میشه، از زمونه خسته میشم، دلم می خواد برم یه جایی که آروم باشه، یه جایی که روحم منبسط شه. این جور وقتا معمولا هوای شاه عبدالعظیم میزنه به سرم ولی یه موقع هایی هست که اونجا هم جواب نمیده. اصلا اوضاع یه جور دیگه ست. نگاه که می کنم میبینم فقط یه جاست که چاره ی کارم ه. فقط یه نفر ه که می تونه مشکلم رو حل کنه. باید برم پیش ش. ولی وقتی ریز میشم تو قضیه می بینم اصلا داستان یه چیز دیگه ست. اصلا دلتنگی م ماله اونه. این دل لا مذهب برای اون تنگ شده. از بس ازش دور بودم از زمونه خسته شدم. چاره ی کارش هم فقط خوش ه و خودش.
ولی به همون 7، 8 ماه پیش که نگاه میندارم. خودم رو توش وارسی می کنم، بدجور دلم میگیره. دلم میگیره از تغییرها، دلم میگره از عوض شدن های نا خوشایندم. اون وقت میشه که یه ترسی میاد سراغم؛ "نکنه من رو نخواد دیگه؟" . فردا معلوم میشه. خدا کنه که "بخواد" وگرنه ...
هنوز ثبت نام نکردم. فردا میرم ببینم منم میبرن یا نه. یا امام رضا دلم خیلی تنگ شده. بذار منم بیام.
حاشیه : این مطلب رو که می نوشتم، مطلب های وبلاگ های قبلی رو از تو ذهنم می گذروندم، حال و هوای اون موقع های خودم رو یاد می کردم. هر آن این تو ذهنم میومد که "چقدر راحت خیلی از چیزهایی رو که قبلا داشتم از دست دادم".
حاشیه : اصلا نمی تونم درست فکر کنم و بنویسم. نمیدونم چرا. امیدوارم درست بشه وگرنه این یکی وبلاگ شروع نشده تعطیل میشه.
حاشیه : دوست داشتم آدرس وبلاگ mohajer.blog.ir باشه ولی موقع ثبت نام حواس م نبود. امیدوارم رودتر امکان ش فراهم بشه تا عوض ش کنم.
یا حق
۹۱/۰۷/۰۴