باسمه تعالی
همیشه، وقتی به رشد و آدم شدن و بزرگ شدن و این چیزها فکر می کنم، مدام کارهایی از ذهن م می گذره که باید انجام بدم. کارهایی که فکر می کنم نیاز ه برای رشد کردن و آدم شدن. اما به نظر میاد یه چیزایی هست که از کارهایی که باید انجام بدم مهم تر ه و شاید کم تر حواس م بهشون هست؛ کارهایی که نباید انجام بدم، فکرهایی که نباید بکنم، حرف هایی که نباید بزنم، جاهایی که نباید برم، دوستی هایی که نباید بکنم، دشمنی هایی که نباید داشته باشم و خیلی "نباید" های دیگه که زیاد تو زندگی م هستند.
امروز داشتم به این فکر می کردم که واقعا هر چقدر هم "باید" ها رو انجام بدم ولی وقتی به یه "نباید" کوچیک تو زندگی م توجه ندارم، کارم از بیخ لنگ میزنه. یعنی هیچ فایده ای نداره انجام اون "باید". این رو با تمام وجودم حس می کنم. هر وقت هم این قضیه رو انکار کردم، یه جورایی خودم رو گول زدم.
فکر کنم از همین الان باید به طور جدی به فکر این "نباید" ها باشم. هر چند که دیر ه ولی ماهی رو هر وقت از آب بگیری تاره ست؛ مخصوصا الان که یه خبرایی ه.
حاشیه : احتمالا در "باید" ها و "نباید" ها سوءتفاهم پیش بیاد؛ چون منظورم اون چیزایی نیست که مرسوم ه.